قاصدک غصه هایم رابه دست بادبسپار
شایدبادآن هاراباخودتاابرهاببرد
شک ندارم فردابه چترمحتاج خواهم شد!
خداکه بزرگ شود
باخمیرهایش آدمک نمی سازد
خداکه بزرگ شود
وتیله هایش راجمع می کند
برای حیاط کوچک خانه ما
ماه وستاره ای نمی ماند
خداکه بزرگ شود
باعروسک هایش بازی نمی کند
وبازی عروسک گلی باخدابرای همیشه پایان می باید
نام بازی عروسک گلی وخدا*زندگی* است!